برای استفاده از سایت راندخت، نیاز به راهنمایی داری ؟!

شاید تو هم نشونه‌ات دیدی، فقط باور نکردی

شاید تو هم نشونه‌ات دیدی، فقط باور نکردی

شاید تو هم نشونه‌ات دیدی، فقط باور نکردی..!

تا حالا شده یک رنگ، یک صدا یا حتی یک تکرار عجیب تو روزمرگی‌هات، ذهنت رو بندازه به فکر!
یه جرقه کوچیک که اولش شاید بی‌معنا به نظر بیاد، ولی آروم‌آروم مثل یه پازل نامرئی، زندگیت از درون تکون بده…

این همون داستان؛ داستان غزال، زنی که وارد سفری شد که اولش فقط با دیدن رنگ بنفش شروع شد،
ولی آخرش رسید به باز شدن چاکرای آگاهی، یادآوری عمیق‌ترین خاطرات و لمس دوباره عشقی از جنس نور.
روایتی صادقانه از یک ارتباط انسانیِ واقعی…
این داستان از دست نده.

وقتی فهمیدم نشونه‌ها الکی نیستن : کد دستاورد ۱۲۲۳۴۵#

سلام و وقت همه عزیزان بخیر. امیدوارم حالتون خوب باشه.
من غزال هستم، ۴۱ ساله، و الان نزدیک به ۴ ساله که خودجو هستم و شکرگزاری از روش درستش یاد گرفتم.
چیزایی که استاد عزیزم، خانم توراندخت فرهمند، به من یاد دادن رو سعی کردم با عمل به زندگیم بیارم و نتایج بسیاری گرفتم ازش.
دستاوردهای خیلی زیادی دارم که بارها تو گروه‌ها، طی این چهار سال، در موردش صحبت کردم. دوستانی که من می‌شناسن، دیگه می‌دونن.
می‌خواستم یه موضوعی رو خدمتتون عرض کنم. من چند شب پیش، تقریبا دو سه هفته بود که رنگ بنفش رو زیاد می‌دیدم.
هدیه هرچی می‌گرفتم به رنگ بنفش بود، لباس می‌خریدم به رنگ بنفش، و خیلی چیزا.
هر جایی که نگاه می‌کردم رنگ بنفش بود. برام جالب بود که چرا انقدر بنفش می‌بینم، بارها از خودم سوال کردم دلیلش چیه؟ چرا من رنگ بنفش می‌بینم؟
تا اینکه جوابش برسه. حالا اونایی که تازه واردن، اگه یه مدت این گروه رو دنبال کنن، یواش‌یواش متوجه صحبتای من میشن که نشونه‌ش چیه!
من چرا باید انقدر رنگ بنفش ببینم؟ چی می‌خواد به من بگه؟
یه روز نشسته بودم ویس‌های استاد رو گوش می‌دادم، دوباره جلو چشمم یه دونه مداد بنفش دیدم.
گفتم: ای بابا! چیه؟ دلیلش چیه؟ حتما ربط داره به استاد.
نشستم فکر کردم و برام جواب اومد که این مربوط به چاکرا میشه. گفتم چاکرات رو برو بگرد پیدا کن. نگاه کردم رنگ بنفش تو کدوم چاکراست؟
که یادم افتاد استاد قبلا تو دوره‌های فوق‌العاده باورمند درس داده بودن: چاکرای بنفش مربوط به چاکرای تاج، مربوط به آگاهی.
رفتم بیشتر بررسی کردم؛ باز و بسته بودنش، علتش، همه‌چی رو مرور کردم.
دیدم مربوط به آگاهی و اینکه من باید مدیتیشن کنم تا یه‌سری از افرادی که تازگیا اومدن سراغم و نگرانی‌هام، از این طریق برطرف بشه.

نشستم شروع کردم مدیتیشن کردن، چند شب. جالبه که تو همون مدیتیشن‌ها، برام یه چیزی یادآوری شد؛ یه خاطره.
اون خاطره رو می‌خوام برای شما بگم. تمام کسایی که با من هم‌دوره هستن، یعنی تو این ۴ سال، از همون اوایل بودیم، الان که این خاطره رو یادآوری کنم،
مطمئنم براشونم اتفاق افتاده و براشون یادآوری میشه یه لبخند مطمئنم میاد گوشه لبشون و میگن: “راست میگه! استاد با ما این کار رو کرده بود.”
موقعی که من دوره رو شروع کردم، از طریق خواهر عزیزم افسانه‌جان وارد این گروه شدم. بعد از یک سال و نیم کلنجار، بالاخره وارد گروه شدم.
چند شب بعد از اینکه این درسا رو گوش می‌دادم، یه شب، حدود ساعت ۱۱ شب، دیدم یه تماس دارم.
برداشتم، سلام‌علیک کردم. دیدم یه خانم خوش‌صدا هستن. گفتن: من فرهمند هستم، تو گروه شکرگزاری.
چقدر برام لذت‌بخش بود اون تماس، چقدر ذوق کردم که ایشون با من تماس گرفتن، اولش تعجب کردم که چی کار دارن با من!!
حدود یک ساعت ایشون با من صحبت کردن، در رابطه با اینکه اصلا کی هستم، چی‌کار می‌کنم، زندگیم چه‌جوریه،
ازدواج کردم یا نه، بچه دارم یا نه، چه کتابی رو دوست دارم. درباره علاقه‌های شخصی و زندگی شخصی من، خیلی دوستانه سوال کردن و صحبت کردن.
برام خیلی جذاب بود که یه نفر انقدر به من توجه می‌کنه، چقدر جذابه برام که استاد این‌قدر براش مهمه این قضایا.
از همون‌جا این باب دوستی باز شد و دوستی‌مون پررنگ‌تر و پررنگ‌تر شد.
من همچنان از صدای ایشون لذت می‌برم، از آموزششون استفاده می‌کنم، حالم باهاشون خوبه.
بعد که همسرم وارد این دوره شدن، با همسرم هم تماس گرفتن، اون موقع گروه تو واتساپ بود و حدود ۱۰۰ نفر بودیم.
استاد با ما تماس می‌گرفتن دلتون بسوزه! با ما صحبت می‌کردن و کلی لذت می‌بردیم.
دیدم چقدر قشنگه این کار، مطمئنم بعد از من با خیلیا صحبت کردن، قبل از من هم همین‌طور.
این صمیمیتشون، این خاکی بودنشون، این خانواده بودنشون، احساس خوبی بهم میده.
اصلا فرق دارن با اساتید دیگه، سبک آموزش، دوستی، مهربونی‌شون… اصلا از جنس نور، قشنگه.
میدونم که اگه تو دوره‌ها بمونید، مخصوصا اونایی که تازه وارد گروه شدن، کم‌کم این دوستی با شماها هم شکل می‌گیره.
جونتون سیراب میشه از این دوستی، این یه دوستی قشنگه فرق داره با دوستی‌های دیگه، مطمئنم این اتفاق برای همه می‌افته.
بعد از اینکه این اتفاق براتون افتاد، دوست دارم بیاین تجربه‌تون بهم بگین، بگین چه حسی داشتین!
شاید اون موقع من درک کنین، این ویس‌هم درک کنین. به‌هرحال خواستم این با شما به اشتراک بذارم؛ از رنگ بنفش، از آگاهی، از آگاهی‌هایی که قراره بهم برسه.
می‌خوام کلی کیف کنم، به شمام پیشنهاد می‌کنم حرفای استاد رو گوش بدین.
کسانی که تازه وارد گروه می‌شید، حرفای استاد رو گوش بدین. سرتاسر منفعت براتونه.
الهی شکر که هست، استاد عزیزم، سایش همیشه بالا سر این گروه باشه که هست.
الهی شکر که هستم، که کنارتونم، که دارم لذت می‌برم از هم‌صحبتی و هم‌گروه بودن با شما، از دوستی با شما.
خیلی دوستتون دارم. موفق باشید.

تحلیل روان‌شناسی و معنوی :

دیدن مکرر رنگ‌ها، به‌ویژه رنگ‌هایی مثل بنفش، در روان‌شناسی یونگی و متافیزیک، نشانه‌هایی از ناخودآگاه جمعی و دعوت به توجه درونی محسوب میشن.
بنفش، رنگ چاکرای تاج یا آگاهی الهی‌ست و وقتی کسی ناخودآگاه با این رنگ مواجه میشه،
معمولا ذهنش در حال آمادگی برای دریافت پیام‌های معنوی یا ورود به سطوح بالاتری از درک زندگی‌ست.

غزال ناخودآگاه خودش جدی گرفت. به‌جای رد کردن این تکرار عجیب، دنبال معنا رفت. و این دقیقا همون نقطه‌ایه که فرق یه آدم آگاه و یه آدم گرفتار تو تکرار مشخص میشه.
اینکه به جای گیر کردن در سوالات، دنبال پاسخ از درونش گشت.

نقطه اوج ماجرا اینه که وقتی یک مربی مثل یک مادر، وقت میزاره تو آروم‌آروم خودت رو دوباره به رسمیت می‌شناسی.
و این همونیه که در روان‌شناسی بهش میگن «آینه امن» یا فضای پذیرنده برای رشد روان.

 

جمع‌بندی :

وقتی این متن رو خوندم، حس کردم با یه خاطره معمولی طرف نیستم؛ غزال از چیزی گفت که خیلی‌هامون تجربه‌ش کردیم ولی ندیدیمش…
از اون نشونه‌های ظاهرا کوچیک، ولی عمیق و دقیق.
از صدایی که فقط آموزش نبود، آغوش امنی بود برای رشد.
و از دوستی‌ای که از جنس مراقبته، نه فقط دانش.

اگه قرار باشه فقط یک چیز از این متن تو ذهنم بمونه، اینه:
گاهی یک نشونه، یک رنگ یا یک حضور، می‌تونه سال‌ها خاموشی درونت رو روشن کنه… اگه جرئت کنی بهش گوش بدی.

آخرین باری که یک نشونه ساده مسیرت رو عوض کرد، کی بود؟
تونستی صداش بشنوی یا هنوزم از کنارش رد میشی و میگی اتفاقیه؟
منتظرم تجربت رو تو کامنت‌ها بخونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *